لیانالیانا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

ماه کوچولوی مامان و بابا

ماجراهای لیانا و دستشویی

لیانا موقع دستشویی رفتن کلی داستانهای رنگارنگ برای مامان تعریف میکنه که مامانش این مدت که منتظر خانوم خانوما کارشو انجام بده حوصله اش سر نره  از هر دری برام حرف میزنه امروز تو دستشویی میگه مامان میگم جانم میگه دلم درد میکنه من خیره میشم به صورت و شمای دخترم میرم تو عالم دیگه و تو دلم هی دارم قربون صدقه اش میرم و اصلا یادم میره چی گفت باز میگه مامان دلم درد میکنه بعد خودش میگه خدا نکنه منتظر بود من بهش بگم خدا نکنه باز تو دستشوویی هستیم(کلا بیشتر وقتمون توی دستشویی هستیم ) شروع میکنه با یه لیانای دیگه صحبت کردن و نصیحت کردن میگه لیانا نباید گریه کنه جیغ بزنه باشههههه باید خانوووم باشه ها باز تو دستشویی تشریف داریم لیانا میگه...
30 شهريور 1394

ماسک..

میریم پارکینگ تا لیانا کمی بازی کنه دختر کوچولوی همسایه هم با مامانشون هستن و دختر کوچولو یه نقاب عروسکی دستشه مامانش تا مارو میبینه برای اینکه لیانا بهانه نقاب نکنه و دخترا باهم لج نکنن سریع قایمش میکنه بعد از کمی دختر کوچولو یادش میفته و نقابش. میخواد به مامانش اشاره میکنم اشکال نداره بهش بدین..لیانا تا میبینه میگه مامان چه ماسک قشنگی  و من تا حالا دارم فکر میکنم کلمه ماسک از کجا یاد گرفته چون تا حالا در موردش با هم حرف نزده بودیم... ...
28 شهريور 1394

کتاب

این کتابها از کرج برای لیانا خریدیم که البته مامان مهین زحمت کشیدن برای لیانا و کارن هرکدوم دوتا کتاب خریدن خیلی کتابهای خوبی هستن و مهترین حسنشون اینه که بچه رو خسته نمیکنه ولی یه کم برای لیانا زوده روی کتابها نوشته از چهارسالگی ولی تا جایی که به سن لیانا مربوط میشه باهم کار میکنیم این کتاب هم رنگ آمیزیه که ازتهران براش گرفتیم 360 تا تصویر برای رنگ ٱمیزی داره و با لیانا حسابی سرگرم هستیم اون مداد رنگیا هم تازه خریداری شدن چون لیانا خانوم مدادهای رنگیشو خونه مامان مهین معلوم نیست کجا گزاشته اینم جایزه از طرف مامان مهین برای خداحافظی لیانا با پوشک کیف به انتخاب لیانا و حتما چرخدار میخواست ...
21 شهريور 1394

این مدت که نبودیم...

اینقدر ننوشتم که نمیدونم از کجا شروع کنم از مهتمرین و بهترین اتفاق ماه مرداد این بود که لیانا جون برای همیشه با پوشک خدا حافظی کرد..27 مرداد ماه بود که یهو تصمیم گرفتم دوباره پوشک گرفتن از لیانارو امتحان کنم (شب قبل گفتگویی که با دوستان نی نی وبلاگی داشتم متوجه شدم از من صبورتر بودن در این مورد و به همین خاطر به خودم اومدم ) عزم خودمو جزم کردم که حداقل یک هفته ادامه بدیم..صبح که بیدار شد پوشکشو باز کردم گفتم دیگه نباید پوشک بشی و مرتب میبردمش سرپاش میکردم  تا اینکه بعد از سه ساعت چشممون به جمال ج ی ش کردن خانوم خانوما افتاد و کلی ذوقزده شدم لیانا هم اولش تعجب کرده بود که اینجوری ج ی ش میشه کرد چون قول جایزه بهش داده بودم بعد...
21 شهريور 1394
1